و خدایی که در این نزدیکی است....
*ألحَمدُ لِلّه کَما هُوَ أهلُه*
درباره وب
نويسندگان
لينک دوستان
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان و خدایی که در این نزدیکی است... و آدرس solaleh20.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
لينک هاي مفيد
تا اینکه روزی از روزها او به بستر مرگ افتاد و دیگر برایش مسلم گردید که حتما رفتنی است.
بنابراین در لحظات آخر، همسرش را نزد خود خواند.
از او خواست در آخر عمری قولی برای او بدهد و آن این بود که
تمامی پول هایش را داخل صندوقی گذاشته و در کنار جسد وی در تابوت قرارداده
تا او بتواند در آن دنیا آنها را خرج کند. همسرش در حالی که با نگاهی شفقت انگیز
به شوهر در حال نزع می نگریست، قسم خورد که به قولش وفا کند.
در روز تشییع و درست وقتی که تمامی مقدمات فراهم شده بود و مامورین گورستان
می خواستند میخ های تابوت را بکوبند، زن فریادی کشید و گفت:
«صبر کنید یک سفارش او مانده که باید به اجرا بگذارم».
سپس کیسه سیاهی را از کیفش بیرون آورده و آن را داخل صندوق کوچک درون تابوت قرار داد.
خواهر خانم که از شرح ما وقع خبردار بود با لحنی سرزنش آمیز به همسر متوفی گفت:
«مگه عقل از سرت پریده؟ این چه کاری بود که کردی؟
آخه شوهرت اون پول ها رو چه جوری میتونه تو اون دنیا خرج کنه؟»
زن پاسخ داد: «من فردی با ایمان هستم و قولی را که به همسرم دادم
هیچ وقت فراموش نکرده ام. اما برای راحتی او، تمامی پول ها رو
به حساب خودم واریز کردم و براش یه چک صادر کردم که بعد از نقد کردنش، بتونه خرجشون کنه».
نظرات شما عزیزان:
سلام عزیزم
دعوتی وبم
دعوتی وبم
حقا که زنا شیطون رو درس میدن
عجب باهوووشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟